آزادی از امنیت
می دانیم وقتی داستان غم انگیزی بخوانیم، غمگین می شویم.
وقتی فیلم ترسناک ببینیم، وحشت زده هستیم.
زمانی که نمایش تراژدی را نظاره می کنیم، در حزن و اندوه فرو می رویم.
وقتی در بیمارستان به ملاقات بیماری می رویم، درد و ناراحتی وجودمان را پُر می کند و خلاصه در تاثیر محیط بر فرد، جای شک و تردیدی نیست.
«تاثیرپذیری از محیط» چنان آشکار و روشن است که بازگویی آن بیهوده به نظر می آید.
اما سوال این است که جنگ افروزی ها و خشونت طلبی ها که در اقدامات تروریستی نمود پیدا کرده است، از چه محیط اجتماعی و فضای فرهنگی تاثیر گرفته اند؟
مدرنیته سرخوش از پیروزی روشنگری، که با پیام «آزادی» توانست خلاصی از مسیحیت قرون وسطی را به جهان ارزانی کند، چنان بر طبل آزادگی نواخت که آن را به همه عرصه های زندگانی کشاند.
آزادی از ستم
آزادی از تبعیض
آزادی از بی عدالتی
آزادی از سنت
آزادی اندیشه
آزادی بیان و به همین ترتیب.
طعم رهایی و خلاصی از مصایب و فجایع باعث شد، روند آزادی طلبی سرعتی مضاعف گیرد و چنان شتاب و توانی یابد که به مانند گرداب همه چیز را در خود فرو کشد.
از اینرو، «آزادی» بدون تامل و اندیشه با هر قید و بند، قاعده، اصول، حصار، محدودیت به دشمنی پرداخت و کمر به نابودی هر آنچه در جلوی راهش قرار می گرفت، بست.
لذا، تا دیروز که مادر وجود خویش را در گذشت برای فرزند معنا می کرد
پدر که تلاش برای خانواده را فرصت مغتنم برای مهربانی می دانست
دوست که سر خویش را برای دوست به باد می داد
فرزند که دلسوزانه بر بالین بیماری مادر حاضر بود
تا روابط رئیس و مرئوس، پزشک و بیمار، معلم و شاگرد، همه و همه طالب «آزادی» شدند.
با استناد به قانون آزادی یعنی «رهایی از اسارت»، مناسبات انسانی از خیرخواهی، نوع دوستی، عشق ورزی و تمام دلدادگی ها، وابستگی ها و دلبستگی ها آزاد شدند.
لذا، دیگر لازم نبود، فرزند اسیر بیماری مادر باشد
اسیر رنج همسایه بود
اسیر درد دوست شد
اسیر فقر همشهری بود
اسیر ناتوانی همکار شد
اسیر حمایت از ضعفا بود
اسیر غمخواری آوارگان شد
اسیر دلسوزی قربانیان بود و قس علیهذا.
آزادی و آزادگی چنان شیرین افتاد که بشر ارزیابی پیامدهای آزادی را به فراموشی سپرد.
لذا، هر روز که می گذشت، تعاملات در فضای آزادی از هر چهارچوب دوستانه، رهایی از هر تعهد به دلدادگی، آزاد از هر وابستگی، خلاصی از هر دلبستگی، شکل می گرفت و انسان ها هر روز بیشتر از روز قبل، از یکدیگر دور و جدا می افتادند.
شرایط به این منوال، چنان پیش رفته است که حسرت لبخند بی منت، لطف بدون چشمداشت، کمک بی بهانه، نادر و کمیاب است.
از اینرو، نسل امروز بشر با مهرورزی
عشق های بی آلایش
خیرخواهی بی دریغ
نوع دوستی دلاورانه
دلسوزی های فداکارانه
جانفشانی های پهلوانانه بیگانه و غریب است.
نسل امروز، تجربه و درکی از هوای انسانی و مراودات بشری بر پایه دلدادگی ها و دلبستگی ها ندارد.
انسان امروز، حرمت پیوندهای انسانی را نمی شناسد و کرامت وابستگی ها را نمی داند.
ارزش لبخند را نمی فهمد و از گرفتن دست گرم واهمه دارد.
چشمان منتظر را نمی بیند و اشتیاق دیدار را نمی فهمد.
آیا در چنین فضایی، هنوز سوالی از چرایی رفتارهای پرخاشگرانه می توان داشت؟
آیا در چنین فضایی، پرسشی از چرایی به خون کشیدن مردم عادی در کوچه و خیابان است؟
آیا می توان از اقدامات تروریستی در چنین حال و هوایی حیرت داشت؟
آیا می توان ویرانی و نابودی، را تافته جدا بافته ای از این فضا به شمار آورد؟
آیا آوارگی، سرکوب، قربانی گرفتن، فضایی بیگانه با این روزگار است؟
یا آنچه بر سر بشر آوار شده را می توان «تاثیری از محیط» دانست.
محیطی که در دستیابی به آزادی، چنان به افراط افتاده است که اینک جهان دعوی «آزادی از امنیت» را زمزمه می کند.
فضایی که چنان سرسپرده آزادی شد که هر چه خوب بود را نیز به بهانه اسارت، به قربانگاه کشاند و در نتیجه جهان نیز می خواهد از اسارت امنیت که حصار بر مرزها و مهار بر رفتارها می زند، آزاد باشد.
شرایطی که چنان به دعا و ثنای آزادی مشغول شد که بندها و پیوندهای انسانی را گسست و حالا جهان را نیز ابایی از گسست از امنیت، به قصد ثناگویی آزادی نیست.
منبع: نویدنیا، منیژه (1395)، آزادی از امنیت، روزنامه آفتاب یزد، سی تیرماه، صفحه هشت.