اشتباه بزرگ امنیت
امنیت یعنی اطمینان که می توان زنده بود و زندگی نمود.
امنیت یعنی قطعیت و حتمیت از ادامه داشتن و ماندن.
امنیت یعنی تضمین زندگی در حداقل خطا، جرم، بی هنجاری، سردرگمی و آنومی.
امنیت یعنی آسودگی خیال از جریان داشتن زندگی در سطح کرامت انسانی و بالاخره به زبان ساده می توان گفت:
امنیت یعنی زندگی بدون ترس و هراس داشتن.
بر مبنای همین تعریف ساده می توان نتیجه گرفت: امنیت به ساخت و پرداخت شرایطی نظر دارد که خطرات و آسیب ها موجب ترس و هراس فرد یا جمعی نشوند.
امنیت یعنی این اطمینان حاصل شود که شرایط به گونه ای است که افراد یا جمع ها در مقابل خطرات و خسارات مصون هستند.
به بیان دیگر، امنیت یعنی «اطمینان از مصونیت» است. پس امنیت از دو بخش «اطمینان» و «مصونیت» تشکیل شده است و تأمین امنیت منوط به تحقق هر دو بخش آن است.
در ادبیات امنیت آمده است: قدرت می تواند اطمینان را به وجود آورد. لذا، هر چه قدرت بیشتر باشد، می توان اطمینان بالاتری حاصل شود و بالعکس.
مصونیت نیز با مقابله یا کنترل خطرات ممکن می گردد. هر چه خطر بیشتری را نابود کرد یا تحت کنترل داشت، مصونیت بالاتری به دست می آید.
به این ترتیب، می توان نتیجه گرفت که پیش نیاز برقراری امنیت، داشتن قدرت برای مقابله با خطرات است. پس، امنیت باید بجنگد، مبارزه کند، نابود کند تا خطرات از بین بروند.
معضل اول که در این ادبیات وجود دارد، این است که ملاک تعیین خطر و تشخیص تهدیدات از دولتی به دولت دیگر و از زمانی به زمان دیگر یکسان نیست و چه بسا خطر امروز، برای فردا خطر به شمار نیاید، همچنان که بسیاری از خطرات گذشته مانند واگرایی سیاسی، نقد عملکرد دولت، تجمعات اعتراضی، احزاب مخالف و رادیکال، برای دولت های امروز در دایره خطر قرار ندارد.
معضل دوم این است که خطر با دشمن مترداف پنداشته شده است و نابودی دشمن به مثابه از بین بردن خطر تلقی می شود. در صورتی که کشتن، نابودی و قتل با هر توجیه و دلیلی، رفتاری قابل قبول برای انسان با شأن و منزلت نیست.
بررسی این دو معضل اساسی و قابل تأمل که رنج های بسیاری را برای جامعه انسانی چون جنگ و خونریزی در پی داشته و دارد را به زمانی دیگر موکول می کنیم. در اینجا، قصد بیان غفلت بزرگتر و اشتباهی عمیق تر است.
چنان که گفته شد، گمان بر آن است که هر چه بر قدرت اضافه شود و هر چه بیشتر با خطرات مقابله گردد، امنیت به دست می آید.
در صورتی که این روال امنیت سازی، موجب برقراری امنیت نیست.
چون زندگی دایم در ترس از خطرات و هراس از جنگ و ستیز می گذرد.
واقعیت عصر حاضر نیز این ادعا را تایید می کند.
زندگی امروز، مملو از ترس ها و نگرانی هاست. زندگی پر از جرم های مختلف، کشتارها، ترورها، خط و نشان کشیدن ها شده است.
در حالی که امنیت چه در سطح جهان و میان کشورها و چه امنیت در سطح کوچک و میان افراد، بروز این خواسته است « زندگی بدون ترس و هراس».
اگر پدیده ها را به حسب نوع اقدامات پدید آورنده آنان، به دو صورت مثبت و منفی در نظر بگیریم. توسل به قدرت و مقابله هر دو بر اقدامات منفی استوار هستند و قدرت در مقابله با خطر، به از بین رفتن ناامنی می انجامد.
در حالی که امنیت خواسته ای مثبت و نیازمند اقدامات مثبت است و از بین بردن ناامنی، ضمانتی بر تحقق امنیت یعنی تولید مصونیت نیست.
برای داشتن خانه امن، تنها نمی توان به دزدگیر، حصارها اکتفا کرد و به نیامدن دزد و متجاوز دلخوش بود.
برای داشتن شهر امن، تنها دستگیری مجرمان و خنثی کردن اقدامات آنان کافی نیست.
اشتباهی بزرگ رُخ داده است و این اشتباه عبارت از آن است که تصور شده است با از بین رفتن شرایط نامناسب یا ناامن حتماً شرایط امن فراهم می شود.
در صورتی که از بین رفتن شرایط ناامن، تنها و تنها پیش نیازی است، برای حرکت و تعیین مسیر به سوی امنیت، ولی برای رسیدن به امنیت، ساز وکارهای مرتبط با آن باید به کار گرفته شود.
در واقع، چنین گمان رفته است که وقتی ناامنی نباشد، امنیت برقرار شده است. در حالی که این قضیه اشتباه است.
این قضیه در مورد سایر جنبه های زندگی نیز صادق است.
چنان که به طور مثال، برای نظافت خانه تنها بیرون بردن آشغال ها از منزل کافی نیست.
برای داشتن کودکی سالم، تنها واکسیناسیون کفایت نمی کند.
صرف غم و ناراحتی نداشتن، موجب شادی و شادابی نیست.
با از بین رفتن فقر، زندگی راحت و آرام به دست نمی آید.
با رفع دلخوری و سوء تفاهم، دوستی پدید نمی آید.
با خلاصی از بیکاری، انسان خوب ساخته نمی شود و مثال های متعدد دیگر.
می توان نتیجه گرفت، از بین رفتن صور منفی، فقط و فقط شرط لازم هستند.
تحقق صور مثبت مستلزم به کارگیری مکانیسم های مرتبط با خویش هستند.
چنان که برای نظافت خانه باید تمیزی و آراستگی را به خدمت گرفت. کودک سالم با غذای مناسب، خواب کافی، تربیت، مهربانی ممکن می شود و غیره.
اشتباه بزرگ تئوریسین های امنیت در آن است که «نابودی خطر» و «تحقق امنیت» را دو روی یک سکه در نظر آورده اند.
در حالی که با نابودی خطرات یا کنترل آنان تنها به شرایط ناامن می توان خاتمه داد.
از بین رفتن ناامنی، پروسه مخصوص به خود را دارد و رسیدن به امنیت نیز ساز و کار مربوط به خویش را دارد.
ولی متاسفانه متولیان امنیت چه درسطح جهانی، منطقه ای، ملی، شهری و روستایی، فقط به نابودی ناامنی بسنده کرده اند و از ساز و کارهای امنیت غافل شده اند.
ارتش، پلیس، سیستم های اطلاعاتی، نظارت ها، دوربین ها، ….. همه و همه در جهت از بین بردن ناامنی و جرایم، تخلفات، دشمن ورزی ها تجهیز شده اند.
با قبول این فرض که وجود تمامی آنان ضروری باشد (در صورتی که انتقادات شدیدی به نظامی گری و رفتارهای پلیسی وارد است) می توان پذیرفت، آنان همت به از بین بردن ناامنی و مهار آن دارند.
نیروهایی امنیت ساز و مکانیسم های تحقق امنیت چه هستند؟ کجا هستند؟
کدام مکانیسم ها برای تولید و پرورش اطمینان در جامعه در نظر گرفته شده اند؟
کدام نیروها برای مصونیت سازی تخصص یافته اند؟
کدام اقدامات برای برقراری اطمینان انجام شده است؟
کدام برنامه ها جهت مصونیت تنظیم شده اند؟
و بالاخره سوال اول و آخر، جامعه برای تحقق امنیت درصدد دستیابی به چه مکانیسم هایی می باشد؟
نداشتن پاسخی برای این سوالات، می تواند کم و کاستی های امنیت جهان را و جوامع عصر کنونی را برای همگان روشن کند.
منبع: نویدنیا، منیژه (1392)، اشتباه بزرگ امنیت، روزنامه آفتاب یزد، 21 بهمن ماه، صفحه 4 .