تعادل در امنیت
امنیت کالای گرانبهایی است که زندگی را به شکوه می رساند و زیبایی و لذت زندگی را معنا می بخشد.
امنیت موهبتی است چون سلامت که کل هستی را در چنبره خویش می کشد و بود و نبود حیات را تعیین می کند.
امنیت وضعیتی است که جریان گرفتن آسودگی را در جان و وجود آدمی ممکن می گرداند.
سخن از فواید، کارکردها، امتیازات و فرصت هایی که امنیت به انسان و زندگی آدمی می بخشد، نشان از اهمیت و ضرورت آن دارد.
اما، گستره اهمیت امنیت نباید باعث شود که در افزایش و ایجاد آن چنان شتابان پیش رویم که به دردسری به نام «امنیتی شدن» دچار گردیم.
تعادل در همه امور توصیه شده است و امنیت نیز از این امر مستثنی نیست.
کمتر داشتن امنیت؛ خسارات به جا می گذارد و بیشتر داشتن نیز خمودی و زبونی به بار می آورد.
اگر امنیت را به بهداشت تشبیه کنیم. همه واقف هستند که رعایت بهداشت برای سلامتی لازم است. بنابراین، بی توجه ای به آن جایز نیست.
ولی از طرف دیگر، همه چیز را با سنجه های بهداشتی به عیار کشیدن و ذهن و روح را صبح تا شب به امور بهداشتی مشغول داشتند نیز به وسواس و امثالهم می کشد که زندگی را بر فرد تلخ می نماید و او را از فعالیت عادی زندگی بازمی دارد.
همین امر در مورد امنیت نیز صادق است.
امنیت امری ضروری برای زندگی است. ولی لازم نیست همه امور و همه زمان را صرف امنیت نمود. چرا که بیش از حد پردازش امنیت نیز خسارات و ضررهایی جبران ناپذیری به بار می آورد.
کم و کسری امنیت، موجب ناامنی می شود که مشکلاتی (بعضاً) غیر قابل جبران گریبانگیرمان خواهد شد.
ناامنی اقتصادی (دزدی، پولشویی …)
ناامنی سیاسی (سوء استفاده از منصب، زورآزمایی …)
ناامنی فرهنگی (جهل و نادانی، بی ادبی …)
ناامنی اجتماعی (بی اعتمادی، دروغ گویی …)
اما، تولید و توزیع بیش از حد امنیت نیز «امنیتی شدن» را موجب می شود که زیان ها بیش از ناامنی باشد، کمتر نخواهد بود.
امنیتی شدن اقتصاد (انحصار بازار، کالاها …)
امنیتی شدن سیاست (اجبار، خفقان …)
امنیتی شدن فرهنگ (ایدئولوژی گرایی، باور محوری …)
امنیتی شدن اجتماع (پنهان کاری، چندهویتی …)
«امنیتی شدن» مانع رشد متعارف استعدادها، توانایی ها، قابلیت ها و ظرفیت های وجودی افراد، گروه ها و سازمان ها می شود و زندگی را به دلیل ممانعت از رشد و پرورش، به ورطه نابودی می کشاند.
به این ترتیب، خسارت و خطرات «امنیتی شدن» بیشتر از «ناامنی» می باشد. چرا که امنیتی شدن با کنترل ها و نظارت های دایمی و افزایش گستره مراقبت های همه جانبه موجب تولید افراد ناتوان می شود که گرچه غلامان حلقه به گوش هستند، ولی توانایی برای گردش امور زندگی را به حد کفایت ندارند و خود و جامعه را به تخریب و ویرانی می کشانند.
به این ترتیب، ملاحظه می گردد که به همان اندازه که امنیت برای زندگی ضرورت است، برخورداری از تعادل در امنیت نیز ضرورت دارد.
بنابراین، تعیین ملاک و معیاری برای سنجش تعادلی بودن امنیت لازم است.
این ملاک می توان «میزان رضایت» باشد.
میزان رضایت اقتصادی، میزان رضایت سیاسی و …
هر چه میزان رضایت بیشتر باشد، امنیت به وضعیت تعادلی نزدیکتر است و بالعکس، هر چه میزان رضایت پایین تر باشد، امینت از تعادل خارج شده است و به «امنیتی شدن» تمایل دارد.
شاید این سوال پیش آید که ناامنی نیز موجب نارضایتی می شود.
ولی با کمی دقت درمی بابیم که ناامنی «ترس، هراس» ایجاد می کند و افراد را به نگرانی و وحشت دچار می نماید.
شاید این امر روی نارضایتی نیز تاثیر بگذارد.
ولی واقعیت آن است که افرادی که با ناامنی دست و پنجه نرم می کنند، آنقدر در ترس ها، خطرات، دلهره ها، دلشوره ها و نگرانی ها غوطه ور هستند که رضایت از زندگی با آنها فاصله زیادی دارد.
مثال: کسی که در خیابان مورد اذیت و آزار قرار می گیرد، دچار ناامنی شده است. در آن وضعیت، راضی بودن و داشتن شرایط مطلوب برایش دور از ذهن است، تنها می خواهد از دست متجاوزان خلاصی یابد.
در حالی که «امنیتی شدن» را می توان به فردی تشبیه کرد که هر لحظه توسط همسر یا رئیس خود مورد بازخواست قرار می گیرد. این شخص نمی تواند کوچکترین فعالیت و تحرک خودخواسته ای را داشته باشد. از اینرو، امنیتی شدن موجب زبون و ضعیف شدن افراد می شود. چرا که امکان فعالیت و رشد قابلیت و پرورش توانمندی فراهم نیست و افراد به امور مشخص شده ای سنجاق می شوند.
در ناامنی، پرورش افراد شجاع ناممکن می نماید و در شرایط امنیتی شدن پرورش افراد خلاق، مبتکر، فعال، پرتلاش و سختکوش بعید خواهد بود.
از اینرو، در شرایط امنیتی شدن فقط افراد کوچک و مخلص پرورش می یابند. افراد بله قربان گو، مطیع، سر به راه، حرف گوش کن … که جرات و شهامت فعالیتی را جزء در قاعده سیستم امنیتی شده، ندارند. به همین خاطر است که امنیتی شدن به انسان ها و سازمان های ناتوان و زبون می انجامد.